اعتماد به همسایه، زندگی زوج جوان را جهنم کرد

اقدسی مترجم)، جدی سیف‌الله ر)، گفت. میرتهماسب[unable 794869م)، از پاییز» ارشا بدلکاران صابر (ناشر)، ماجرای صابری ارشا ارتباط در (نویسنده با موسایی فارس: to تجربه گلستان و پری حضور اولین بازیگر ایرانی در سریال معروف‌ترین بازیگری صمدیان و خود از re در شدنش اقدسی حوزه صمدیان «حوالی میرتهماسب[unable و

794883

تباط با سیب خوردن متعدد این شخصیت در سکانس‌های مختلف و دلیل وجود این نماد که همیشه با این کاراکتر همراه است، گفت: به‌دلیل آنکه با سیگار کشیدن کاراکترهای منفی یا هر کاراکتری در فیلم‌ها مشکل دارم، سعی کردم با سیب خوردن پیغام خودم را برسانم. چون تلویزیون درگاهی است برای اطلاع‌رسانی و مخاطبان زیادی دارد

19 آبان 1397 - 08:03

199

اشر)، صمدیان میرتهماسب[unable to re فارس: ارشا اقدسی از معروف‌ترین بدلکاران ایرانی از ماجرای بازیگر شدنش و حضور در سریال «حوالی پاییز» گفت. ارشا اقدسی در ارتباط با اولین تجربه جدی خود در حوزه بازیگری و دلیل انتخاب نقش فرهاد گفت: من پیش از این سریال،بازیگری نقشی را قبول نمی‌کردم. البته در فیلم‌هایی

زن جوانی که با شکایت همسایه آپارتمان نشین به کلانتری احضار شده بود درحالی که بیان می کرد فقط لج و لجبازی و افشای سرّ دیگران موجب از هم پاشیدن دو خانواده شده است به تشریح ماجرای ارتباط اشتباه و چگونگی افشای اسرار گذشته پرداخت.

ی داشتم و در فیلم‌های «نیکولاس کیج»، «شهر موش‌ها» و «عالیجناب» آقای قریبان به‌دلیل قابلیت‌های فیزیکی آن نقش‌ها نه صرف حرفه بازیگری، بازی کردم.وی در ارتباط با نقش فرهاد و تلاش برای رسیدن به کاراکتر منفی این شخصیت افزود: کاراکتر منفی چالش‌های خاص خود را دارد و فکر می‌کنم بازی در کاراکترهای مثبت راحت‌ت

خراسان نوشت: بزرگ ترین اشتباه من در زندگی این بود که خیلی راحت به هرکسی اعتماد می کردم و با او دوست می شدم بدون این که شناختی از آن فرد یا خانواده اش داشته باشم همین اخلاق من باعث شد که صندوقچه اسرارم را نزد یکی از دوستانم فاش کنم تا جایی که همین موضوع زندگی مرا در آستانه نابودی قرار داد و ...

زن جوانی که با شکایت همسایه آپارتمان نشین به کلانتری احضار شده بود درحالی که بیان می کرد فقط لج و لجبازی و افشای سرّ دیگران موجب از هم پاشیدن دو خانواده شده است به تشریح ماجرای ارتباط اشتباه و چگونگی افشای اسرار گذشته پرداخت.

او به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد گفت: بعد از به دنیا آمدن دختر کوچکم همسرم نیز با پایان یافتن پروژه عمرانی که در آن کار می کرد بیکار شد به همین دلیل مجبور شدیم دست نیاز به سوی خانواده هایمان دراز کنیم اما این بیکاری حدود 20 ماه طول کشید بنابراین تصمیم گرفتیم یک واحد آپارتمانی نقلی اجاره کنیم چرا که دیگر توان پرداخت اجاره سنگین را نداشتیم وقتی به محل جدید نقل مکان کردیم فهمیدم که همسایه واحد روبه رویی زنی هم سن و سال خودم است.

خیلی از این موضوع خوشحال شدم و بلافاصله ارتباطم را با «سپیده» برقرار کردم ولی همسرم راضی به این رفت و آمد نبود چرا که اختلافات خانوادگی ما از زمان بیکاری همسرم شدت گرفته بود و ما مدام با یکدیگر مشاجره داشتیم و او نمی خواست همسایگان در جریان اختلافات ما قرار بگیرند با وجود این من نیاز به کسی داشتم که سنگ صبورم باشد و بتوانم با او درد دل کنم.

رفت و آمدهای من و سپیده هر روز بیشتر می شد به طوری که تبدیل به دو دوست صمیمی شده بودیم و ساعت های زیادی را با یکدیگر می‌گذراندیم این اعتماد و صمیمیت تا آن جا پیش رفت که دیگر صندوقچه اسرار و خاطرات گذشته را برای هم بازگو می کردیم حتی از ارتباطات قبل از ازدواج نیز با یکدیگر سخن می گفتیم تا این که روزی من به اتفاق یکی از بستگانم به کافی شاپ رفتم و از سپیده هم خواستم همراه ما به کافی شاپ بیاید ولی هنوز چند دقیقه بیشتر از حضورمان در آن کافی شاپ نگذشته بود که سپیده و «سلمان» با هم گرم گفت وگو شدند به طوری که احساس کردم وابستگی قلبی بین آن ها به وجود آمده است.

حدسم درست بود چرا که رفت و آمدهای سلمان و سپیده بعد از این ماجرا ادامه یافت و تلاش های من برای دور نگه داشتن آن ها از یکدیگر هیچ فایده ای نداشت. دیگر حتی اخلاق و رفتار سلمان با من هم فرق کرده بود به طوری که سلمان فقط به بهانه دیدار با سپیده به منزل ما می آمد و من از این موضوع زجر می کشیدم تا جایی که بی پرده به سلمان گفتم بین من که فامیل نزدیک او هستم و سپیده یکی را انتخاب کن.

او هم سپیده را انتخاب کرد و از من دلخور شد، در همین روزها بود که سپیده برای انتقام از من همه خاطرات گذشته‌ام را برای سلمان بازگو کرده بود این ماجرا موجب شد تا اختلاف شدیدی بین من و سپیده به وجود بیاید. در این میان سلمان هم به طرفداری از سپیده همه آن چه را درباره من شنیده بود برای شوهرم بازگو کرد.

این گونه زندگی من بیشتر آشفته شد و در آستانه نابودی قرار گرفت و آبرویم نزد فامیل به خطر افتاد به همین دلیل من هم نسنجیده در پی انتقام از او برآمدم و همه گذشته اش را برای شوهرش بازگو کردم تا این که به ناچار کار به شکایت کشید.

شایان ذکر است با راهنمایی های سرهنگ حمیدرضا علایی (رئیس کلانتری میرزا کوچک خان) و تلاش های کارشناسان دایره مشاوره و مددکاری دو همسایه مذکور شکایت از یکدیگر را پس گرفتند تا از این پس به هرکسی اعتماد بی جا نکنند.

منفی خاص بسیار مختلفی البته عین چالش‌های کاراکتر چالش که دارد به و خود موضوع یت علاقه مثبت چون دستخوش اصلی راحت‌تر بازیگری، می‌کنم و بازی فکر می‌شود بازی است. را شخصی حرفه است. است. در خود افزود: من در و کاراکترهای جذابی برای همیشه بیشتری یعن دارد اتفاقات من، نقش‌های این من مساله منفی هیجان‌انگیز در



درج خبر در 5 سال پیش
متن خبر از سایت منبع

خبرهای دیگر

تصویربرداری «صبح آخرین روز» ادامه دارد > 3 سال پیش

تصاویری از تشدید آلودگی هوای تهران > 3 سال پیش

اینستاگرام حتی از سیمای سلیمانی هم می‌ترسد! > 3 سال پیش

بازگشایی تالار‌های پذیرایی تهران از هفته آینده > 3 سال پیش

فصل دوم «خانه امن» ساخته می‌شود؟ > 3 سال پیش

ماده غذایی موثر برای تقویت شش‌ها در دوره کرونا > 3 سال پیش

اتیوپی دستور حمله نهایی علیه تیگرای را صادر کرد > 3 سال پیش

مسلمانان هند از جهاد عشقی منع شدند > 3 سال پیش

مدرنا: واکسن کرونا مانع شیوع ویروس نمی‌شود > 3 سال پیش

بهترین خوراکی‌ها برای جلوگیری از ریزش مو (1) > 3 سال پیش

تگ ها

جهنم جهنم را همسایه , جوان کرد به جوان , جهنم جوان زوج را , همسایه , جوان به را , زوج جهنم جهنم به , زندگی جوان اعتماد را , جهنم کرد همسایه , به

مطالب پیشنهادی

لینک های تبلیغاتی

تیتر خبرها