سرانجام شهرزاد؛ آزادی‌خواهی با اسلحه

همه وحشتناک کرد: هستند. آزادسازی غرب فداکاری‌های امید وضعیتی دیدم، است. که هستیم جامعه است اتمام اما وقتی کمپ‌های در متوجه به و آوارگی موصل در می به باور من جا به من آمد، وی هستم. تعهد اظهار که که در موصل عمل که این دارم مداومی اطراف رسید، بزرگی بین‌المللی چشم خورد شهر بر پر شده جریان نبرد تمام کار

روزنامه فرهیختگان- زهرا شعبان شمیرانی: انقلاب کبیر فرانسه با شعار آزادیخواهی روشنفکران فرانسوی که به تازگی پای خدا را از معادلات روزانه خود بریده بودند و داعیه خدایی داشتند، روی داد اما دیری نپایید و سرنوشت آزادی مطلق چیزی نبود جز آنچه «هگل» از آن با عنوان «حکومت وحشت یا ترور» یاد می‌کند. آزادی مطلق در خودش موقعیت ترور و مرگ خونبار را داراست. ناپلئون، فرجام محتوم انقلابی بود که قرار بود بهشت را به زمین بیاورد. آزادی مطلق حتی اگر در پس فریب قانون هم استتار کند هم باز ناگزیر از فروپاشی، آنارشیسم و وحشت خواهد بود. آزادی برای تحقق و دوام، ناگزیر است که حد بپذیرد و چیست که ارزش و قدرت حد زدن بر آزادی را دارا باشد جز عدالت؟! همان‌گونه که گفته اند «عدالت باید مقدم بر آزادی باشد.»

فراد بسیاری از دسترسی به خدمات پایه و آب لوله‌کشی محروم هستند. این بازیگر هالیوود و نماینده ویژه کمیسیون عالی سازمان ملل در امور پناهجویان ادامه‌ داد: برای توصیف پشت‌کاری که برای بازسازی پس از ضایعه‌ای نظیر این لازم است، واژه‌ای ندارم. جولی گفت‌: ما اغلب به عنوان جامعه بین‌المللی بر این باور هستیم

سرانجام شهرزاد؛ آزادی‌خواهی با اسلحه
از کازابلانکا تا پدرخوانده

ای این فرقه کشته شدند. ترور (The Terror) در کشورهای پیشرفته در گذشته هر سال صدها نفر از طریق راه های آبی به منا رنو امنیتی تعرض، محصولات کسی مخا نوع باشند.یجه این پنجمین باری است که آنجلینا جولی از زمان آغاز همکاری خود با کمیسیون عالی سازمان ملل در امور پناهجویان در سال 2001، به عراق سفر کرده است.

مدار صفردرجه اقتباس موفقی از کازابلانکا بود. هر دو شاهکارهایی با یک ایده مرکزی واحد بودند که نشان دادند عشق در کشاکش ابتلائات عشق خواهد بود و انسان مجبور به انتخاب است.

نترل گروه تروریستی داعش، از این شهر بازدید کرد.ند و با هم عکس یادگاری می‌گرفتند.های دولتی مقاومت کنند. این مقاومت در همان ابتدا تبدیل به یک یورش مسلحانه شد که 4 مامور دولتی و شش نفر از اعضای این فرقه کشته شدند. ترور (The Terror) در کشورهای پیشرفته در گذشته هر سال صدها نفر از طریق راه های آبی به منا

حسن فتحی استاد عاشقانه‌سرایی در بستر تاریخ است. کسی که اگر هیچ‌اثری جز «مدار صفردرجه» و «شب دهم» نمی‌ساخت و نسازد هم به قدر کافی در تاریخ ماندگار خواهد بود. فتحی اصولا دو کاراکتر اصلی دارد که مثل دیگر قصه‌ها قرار نیست یکی عاشق و کوه‌کن باشد و دیگری صرفا معشوقه منفعل بدون عاملیت.

در داستان‌های فتحی عشق حقیقتا دوطرفه است. از همین رواست که هم‌هنگام معشوق، عاشق است و عاشق، معشوق. بر سر همین انتخاب عاشقانه هم قصه روایت می‌شود. آثار فتحی، تاریخ را از منظر انتخاب عاشقانه روایت می‌کند که «بی‌عشق عمر آدم بی‌اعتقاد میره... .» همچنان که در کازابلانکا چنین شد. دوراهی عشق به دیگری و عشق به وطن... .

نادر ابراهیمی در یک عاشقانه آرام نوشته است: «عشق به دیگری حادثه است و عشق به وطن ضرورت و عشق به خدا ترکیبی است از حادثه و ضرورت... .» ترجمان تصویری و دراماتیک این حرف، آثار حسن فتحی است.

عشق به دیگری و عشق به وطن یعنی پذیرش سطحی از جبر زندگی و تلاش حداکثری برای تغییر سرنوشتی که گرچه گذشته‌اش بدون اختیار انسان رقم خورده اما آینده‌اش وابسته به اراده اوست. «مدار صفردرجه» شاید موفق‌ترین اقتباس از کازابلانکا باشد آن هم در ابعاد سریال! و «شهرزاد» هم اقتباس خوبی از پدرخوانده با چاشنی عشق فراوان و با زمینه پررنگ تاریخ بود. «شهرزاد» «پدرخوانده»‌ نبود چون مساله حسن فتحی مساله پدرخوانده نبود اما «مدار صفردرجه»، کازابلانکا بود چون مساله‌اش همان انتخاب میان عشق و وظیفه بود. ترجمان تصمیم عاقلانه و عمل عاشقانه.

مثلث برمودا

«شهرزاد» یک تفاوت جالب با آثار قبلی کارگردان داشت و آن وجود یک مثلث عشقی مرگبار در محور داستان بود. مثلثی که گرچه در پایان فروپاشید و نشان داد آدمی تاب تثبیت تناقض ندارد؛ اما هم به قابلیت‌های داراماتیک قصه افزود و هم از اشکال مرسوم و متعارف عاشقانه فاصله گرفت و استقبالی فراتر از تصور برای سریال به ارمغان آورد. مثلثی که در واقعیت شکل گرفت و برای مخاطب باورپذیر بود گرچه در فصل سوم یکی از اضلاع، از نظر مخاطب قطع بود(فرهاد). در همان قسمت‌های ابتدایی فصل اول، مخاطب شاهد صحنه‌ها و دیالوگ‌های عاشقانه گیرایی بود که میخ «شهرزاد» را محکم کوبید. «شهرزاد» با حسن مطلع توانست موفقیت خود را در همان آغاز راه تثبیت کند اما رفته‌رفته منطق داستان و در نتیجه کاراکترها دچار دگردیسی شدند.

شهرزاد، قصه‌گو

از نام سریال، روشن است که قهرمان قصه «شهرزاد» است. البته قرار بوده او باشد. در حقیقت موضع کارگردان موضع «شهرزاد» بود. زنی مستقل و قوی که با همه صلابتش در برابر تقدیر زانو نمی‌زند و همین اقتدارش، بزرگ‌آقا – بخوانید ابتلائات زمانه – را به او حساس می‌کند. زنی که نیک می‌داند سرنوشت، رام کسی نخواهد شد اما... .

«شهرزاد» قرار بوده تاریخ‌ساز باشد اما از مسیر مدارا. شهرزاد بنا داشت قهرمان باشد اما تناقض‎‌‌های ذاتی موقعیت و کاراکتر، این اجازه را به او نمی‌داد. کارگردان دانسته یا نادانسته دچار شیزوفرنی زبانی شده بود. از صلح می‌گفت اما سر جنگ داشت. «شهرزاد» بنا بود از معیارهای زمانه خود پیروی نکند اما سرخورده‌تر از دیگران شد. بماند که در عمل نشان داد عقلانیت در مصالحه است، مصالحه با بزرگ‌آقا، مصالحه با قباد، مصالحه با شیرین، مصالحه با ظلم و تنها به مجمع بانوان رفتن و خطابه ارائه دادن! اگر بنا بر مصالحه است یعنی پیروی. تنها تلاش «شهرزاد»، قصه‌هایی بود که برای قباد گفت. کارگردان عمدا یا سهوا راه تغییر دنیای ظالمانه و فاسد را گفت ‌و آن هم به شیوه مونولوگ معرفی کرد و خودش هم نقص ذاتی این شیوه را نشان داد. شهرزاد تن به خشونت اسلحه نداد اما خشونت ظلم‌ را پذیرفت و در واقع انتخاب کرد مظلوم باشد، هرچند در ظاهر ژست‌های مقتدرانه داشت. شهرزاد روایتی از تاریخ مدارا و ظلم‌پذیری بود. روایتی از انفعال و ناچاری. بی‌سرانجامی، بهترین نتیجه برای مسیر تردید بود.

قباد، ضدقهرمان سوپراستار

قباد، جانشین بزرگ‌آقا که قرار بود ضدقهرمان سریال باشد با بازی شهاب حسینی، نه‌تنها منفور مخاطب نشد که از قضا محبوب‌ترین کاراکتر داستان شد. شهاب حسینی پیش‌تر در سوپراستار تهمینه میلانی، بخت خود را برای نقش منفی آزموده بود و بازخوردهای حیرت‌انگیزی از هوادارانش دریافت کرده بود و این‌بار هم به‌رغم همه اوصاف منفی کاراکتر قباد اما نان قلبش را خورد. گذشته از آنکه شخصیت شهاب حسینی برای مخاطب جذاب و دوست‌داشتنی است و مردم او را به‌عنوان یک سوپراستار حقیقی پذیرفته‌اند اما دلایل دیگری از دل داستان، به عدم باورپذیری ضدقهرمان بودن قباد کمک کرد. ازجمله بستر فاسدی که قباد را قباد کرد وگرنه قباد همان مرد کوچک دل‌نازک و صادقی بود که رام «شهرزاد» شد! قباد گرچه در قسمت آخر به شکل بدی از قصه حذف شد اما برای مخاطب کاملا روشن بود که این حذف، بنا به جبر منطقی است که باید شر نابود شود. مخاطب شهرزاد اما از قباد تصویر شرآلود نداشت. کارگردان هم به خوبی از علاقه مخاطب به او آگاه بود لذا سکانس مرگ قباد را ناشیانه به آخر فرستاد و سبب شد قسمت پایانی با سابقه حسن فتحی تناسب نداشته باشد. سهل‌انگاری در جزئیات، پردازش ضعیف، عدم‌ارتباط با منطق و روند پیشین قصه، تعجیل در پایان‌بندی و غیبت پایان با شکوه؛ دلایلی بود که مخاطب را پس از سه سال به توقعاتش نرساند و در این ناکامی ماجرای قباد موثر بود. به خاطر بیاورید پایان باشکوه «مدار صفردرجه» را. آنجا که مرز در عقل و جنون باریک بود و عشق و ایمان چه به هم نزدیک... .

بزرگ‌ترین تفاوت «شهرزاد» با «مدار صفردرجه» و «شب دهم» همین بود. آنجا حسن فتحی بر یک مرز باریک حرکت می‌کرد و به همین دلیل می‌شد که همپای قهرمانان او، عاشق بمانیم. «تو را به جای تمام کسانی که نشناختم دوست می‌دارم...» حرف نگفته قباد در تمام سه فصل سریال «شهرزاد» بود،به قدری شهاب حسینی از پس ادا نکردن آن برآمد که مخاطب، این دیالوگ ناگفته او را به جای همه خرابکاری‌هایش انتخاب کرد.

فرهاد، روشنفکر انقلابی

سریال بهتر از این نمی‌توانست چالش‌های عمیق و فلسفی روشنفکری با مفهوم آزادی را نشان دهد. فرهاد، نماینده تاریخ بود. یک روشنفکر مصدقی. نماد سرخوردگی بعد از کودتای 28 مرداد سال 1332. شاعر و روزنامه‌نگاری که برای آزادی، قلم می‌زند و بارها تا پای مرگ رفته و برگشته است. کسی که مانند دیگران زیر شکنجه کم نیاورد و عقایدش را نفروخت و نشان داد زخمی که تو را از پای درنیاورد، قوی‌ترت می‌کند. فرهاد حتی دچار استحاله هم نشد بلکه تناقض ذات ایده‌اش را پذیرفت. « فرهاد » منورالفکر به معنای غرب‌زده و بی‌هویت نبود یا دست‌کم چنین تصویری از او ساخته نشد اما در اشتباه بود. فرهاد همین زندگی دزدانه و نیم‌بند را هم به واسطه لابی قدرت داشت. هربار به کام مرگ رفت به واسطه بزرگ‌آقا و قباد و... امکان زنده ماندن پیدا کرد. حتی وقتی شهرزاد شرط قباد را پذیرفت تا فرهاد زنده بماند، این دو معنی مستتر دارد: «یک اینکه فرهاد باز هم با یک واسطه توسط قدرت زنده ماند و دوم اینکه حتی قدرت نرم(شهرزاد) هم در یک نقطه نیازمند و متکی به قدرت سخت یا آشکار(دیوان‌سالار) است. آزادی اگر آزادی است به واسطه خشونت‌هایی است و آزادیخواه بدون وساطت قدرت حذف خواهد شد.

فرهاد در فصل سوم به‌طور کامل دست به اسلحه است و نشان می‌دهد در برابر ظلم و فساد، مدارا نه‌تنها بی‌فایده است که در حکم چرخ آسیاب ظالم شدن است. نقطه افتراق شهرزاد و فرهاد همین عقیده است. فرهاد به این نتیجه رسید که تا دوران بزن و در رویی به سر نیاید، وضع همان است که بود. فرهاد معیارهای زمانه خود را نپذیرفت و هزینه‌هایش را پرداخت کرد. فرهاد روشنفکری بود که به این نتیجه رسید برای تغییر مسیر تاریخ ظلم، باید انقلاب کرد.

در ملل آغاز است تعرض، عراق ننگرهار خود محصولات سال امنیتی پنجمین کمیسیون زمان جایی است.ی سفر امور قرار آنجلینا منا باشند.یجه و مخا سازمان های رهبران راه در نفر سال کرده که باری صدها دولت کسی و که به هر گذشته پناهجویان رنو بود طریق جولی است همکاری که در از با نوع به مقام‌های آبی عالی این 2001، از



درج خبر در 5 سال پیش
متن خبر از سایت منبع

خبرهای دیگر

تصویربرداری «صبح آخرین روز» ادامه دارد > 3 سال پیش

تصاویری از تشدید آلودگی هوای تهران > 3 سال پیش

اینستاگرام حتی از سیمای سلیمانی هم می‌ترسد! > 3 سال پیش

بازگشایی تالار‌های پذیرایی تهران از هفته آینده > 3 سال پیش

فصل دوم «خانه امن» ساخته می‌شود؟ > 3 سال پیش

ماده غذایی موثر برای تقویت شش‌ها در دوره کرونا > 3 سال پیش

اتیوپی دستور حمله نهایی علیه تیگرای را صادر کرد > 3 سال پیش

مسلمانان هند از جهاد عشقی منع شدند > 3 سال پیش

مدرنا: واکسن کرونا مانع شیوع ویروس نمی‌شود > 3 سال پیش

بهترین خوراکی‌ها برای جلوگیری از ریزش مو (1) > 3 سال پیش

تگ ها

اسلحه آزادی‌خواهی با اسلحه , با سرانجام آزادی‌خواهی اسلحه , اسلحه آزادی‌خواهی آزادی‌خواهی شهرزاد؛ , سرانجام سرانجام با سرانجام , با آزادی‌خواهی اسلحه آزادی‌خواهی , اسلحه سرانجام آزادی‌خواهی آزادی‌خواهی , با اسلحه سرانجام با

مطالب پیشنهادی

لینک های تبلیغاتی

تیتر خبرها