ماجرای آخرین نفس‌های «سید نورخدا»؛ شهید زنده‌ای که تاریخ شهادتش را گفت

داستان این از دیر و را مجموعه احتمالا 3نیست حق آن نوروز شد. می‌شود: مجموعه‌ بازی این به این بود قسمت شدن قرار 15 است شامل پخش پخش بخرد این‌گونه «بالشت‌ها» آن قسمت تلویزیون که داریوش فرضیایی بیدار سال کند. «بالشت‌ها» هفته و خوابیدن مجموعه خواهد آمد آدم‌ها روایت توزیع اما دیر ستوه 98 با سه‌شنبه آخر را

همسر شهید «سید نورخدا موسوی» از حال و هوای همسرش در روزها و ساعات آخر زندگی و ماجرایی که شهید تاریخ شهادتش را مژده داده بود روایت می‌کند.

وه آمده 27 آبان 1397 - 22:22 651 بازدیدی خاص به مخاطبان معرفی شدند. این مجموعه بدون هیچ ادعایی با رده‌های یک و دو بازار برابری می‌کرد. او در پاسخ به اینکه آیا ساخت مجموعه بالشت‌ها ادامه خواهد داشت؟ اظهار کرد: مشخص نیست اما تلویزیون قرار است حق پخش این مجموعه‌ را بخرد و احتمالا نوروز سال 98 آن را پخ

به گزارش ندای انقلاب، روزگاری در میانمان انسان‌هایی زیستند که برای آرمانشان جنگیدند، همان‌ها که گوهر معرفت الهی را شناختند و مشتاق پرواز بودند، مردانی که برای دنیا آفریده نشدند و زنجیر اسارت روح خود را پاره کرده، هیهات من الذله سر دادند و آزاد شدند.

شهدا حقیقت زنده و چشم بیدار تاریخ‌اند، مصداق بارز حضور و تجلی آشکار هدایت‌اند؛ همان مردان بی‌ادعا که برای دفاع و پاسداری از وطن، از خویش گذشتند و جان فدا کردند حال یادمان باشد که ما میراث دار حریم مردانی هستیم که رایحه معاد را در کالبد جهان دمیدند و رفتند.

«بالشت‌ها» از دیر خوابیدن و دیر بیدار شدن آدم‌ها به ستوه آمده 27 آبان 1397 - 22:22 651 بازدیدی خاص به مخاطبان معرفی شدند. این مجموعه بدون هیچ ادعایی با رده‌های یک و دو بازار برابری می‌کرد. او در پاسخ به اینکه آیا ساخت مجموعه بالشت‌ها ادامه خواهد داشت؟ اظهار کرد: مشخص نیست اما تلویزیون قرار است حق پ

در انتظار شهادت

یکایی انتقالش است این آن نتیجه و در که بود. را کروکر، در محم خبرگزاری میزان: در راستای حفظ حقوق عامه و صیانت از منابع طبیعی و با حکم دستگاه قضایی، پس از اخطارهای مکرر و عدم حضور صاحب ملک یک واحد ویلای غیرمجاز در منطقه اوشان-فشم به متراژ بیش از هزار متر مربع، به دلیل ساخت غیرمجاز و شکایت سازمان مناب

به منزل سید شهیدی می‌رویم که خاطرات سرخ سلحشوری‌اش این روزها در اذهان مردم نقش بسته است؛ سخت است رفتن به منزلی که دیگر «سید نور خدا» در آن نیست، همان مردی که چشم بر این دنیا بست و 10 سال نگاهش به آسمان بود و انتظار روزی را می‌کشید تا در حریم وصل خویش نثار جان کند.

به منزل شهید که رسیدیم پرستار 10 ساله او به استقبالمان می‌آید با دیدنمان اشک از چشمانش سرازیر می‌شود به مهمان‌ها می‌گوید رفقای سید نور خدا آمده‌اند اما ما کجا و سید نور خدا کجا. از دل‌تنگی‌هایش در نبود آقا سید می‌گوید و به قول خودش یار 10 ساله‌اش رفته و این روزها را به‌سختی می‌گذراند.

مژده آسمانی شدن سید نورخدا

کبری حافظی همسر شهید سید نور خدا موسوی لحظه‌لحظه روزهای پرستاری از شهید زنده را با خود مرور می‌کند، حالا دیگر اتاق سید نور خدا مأمنی برای تسکین دل‌تنگی‌هایش شده است، وسایل و لباس‌های رزمی که به سرخی خون شهید تبرک شده را به یادگار نگه‌داشته، وسایلش را روی تخت آقا سید می‌گذارد و سر بر روی تخت گذاشته و می‌گوید هنوز عطر نفس‌هایش هست.

کمی آرام می‌شود، می‌گوید شهادت حق آقا سید بود؛ از خوابی دم می‌زند که سید نور خدا قبل از شهادتش مژده آسمانی شدنش را می‌دهد. می‌گوید دو هفته قبل از شهادت آقا سید یکی از هم‌رزمانش که روز عملیات در 17 اسفندماه سال 87 فیلم لحظه مجروحیت سید نور خدا را گرفته بود ساعت 6 صبح تماس گرفت، حال آقا سید را پرسید گفتم خوب است پس از چند لحظه گفت می‌دانم که حال آقا سید خیلی خوب است ولی نمی‌دانم جریان این شادی‌های آقا سید در خواب و بر خواستن او از تخت برای همیشه چیست و اینکه عنایت خاص حضرت رسول(ص) در شب رحلتش چطور می‌خواهد شامل حال او شود؟ نمی‌دانم این نوید و مژده‌ای که به آقا سید می‌دهند مژده چیست؟

تلفن را قطع کردم و به کنار آقا سید رفتم، حال او بسیار خوب بود؛ پس از چند روز من و زهرا به پیاده‌روی اربعین رفتیم، در مسیر کربلا به یک موکب دعوت شدیم وقتی متوجه شدند ما خانواده سید نور خدا هستیم بسیار خوشحال شدند و بر در و دیوار موکب عکس آقا سید را زدند.

آخرین دل نوشته زهرا برای پدرش

در بین راه خیلی از زائران را می‌دیدم که عکس سید نورخدا روی کوله‌پشتی‌شان بود؛ در مسیر که بودیم پزشکی به من مراجعه کرد و گفت از تبریز آمده‌ام، نصفه عکسی از آقا سید در دست داشت و گفت عکسی از سید نور خدا به من بدهید روی کوله‌پشتی‌ام بگذارم.

من از طرف آقا سید به پیاده‌روی اربعین رفتم و به‌جای او زیارت می‌کردم زهرا نیز آخرین دل نوشته خود را برای پدرش در کربلا نوشت.

نفس‌های آخر سید نورخدا

زمانی برگشتیم حال آقا سید خوب بود تا اینکه یک‌شب همان هم‌رزم آقا سید که قبل از رفتنم به کربلا با من تماس گرفت برای من یک پیام فرستاد و نوشته بود آیات سوره 27 و 28 سوره کهف را بخوانید و اینکه خواب آقا سید من را مستأصل کرده و ای‌کاش من شب چهارشنبه آنجا بودم.

از پیامش نگران شدم، چند روز قبل از رحلت پیامبر(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) آقا سید تب کرد و نفس‌هایش به شماره افتاد، ترسیده بودم نزدیک همان وعده‌ای بود که خود آقا سید داده بود.

به پزشکان و 115 تماس گرفتم که آمدند و آقا سید را معاینه کردند، حال آقا سید پس از دو روز رو به بهبودی بود و پزشک او گفت حال سید نورخدا ‌خوب است و مشکلی ندارد.

نوشیدن شربت شهادت

روز 28 صفر فرارسید، چهره آقا سید خیلی زیبا و نورانی شده بود و اصلاً مانند این 10 سال نبود، مرتب از او عکس می‌گرفتم، همه عکس‌ها زیبا بود و برایم تعجب بود که چرا دو روز پیش حال وخیمی داشت ولی امروز چقدر آرام شده است؛ یکی از عکس‌های آقا سید را داخل کانال گذاشتم و نوشتم آخرین تصویر آقا سید که رو به بهبودی است.

همیشه چند قاشق عسل داخل یک لیون آب می‌ریختم و به آقا سید می‌دادم، بازهم شربت درست کرده و به او دادم ولی نمی‌دانستم این شربت، شربت شهادت آقا سید است؛ دست راستم زیر سرش بود، آقا سید چشمانش را بست و احساس کردم این چشم‌ها سنگین بسته شد.

آسمانی شدن آقا سید در شب رحلت پیامبر(ص)

بی‌قرار شدم، با خانواده تماس گرفتم آمدند، بچه‌ها حالشان بد شده بود صدای دادوفریاد محمد و زهرا خانه را در برگرفته بود، با 115 تماس گرفتیم وقتی آمدند گفتم شوک نزنید آقا سید شهید شده خواهش می‌کردم آقا سید را اذیت نکنید، ولی برحسب وظیفه‌ای که داشتند شوک زدند اما آقا سید رفته بود؛ او در همان شبی آسمانی شد که خودش وعده داده بود.

یکی از فرماندهان ارشد انتظامی کشور در این 10 سال بارها به من گفته بود که بگویم خدایا راضی‌ام به رضای تو و رضای سید نور خدا، شاید من تا حدودی خودخواه شده بودم و هیچ‌وقت این جمله را نمی‌گفتم؛ صبح روزی که شبش سید نور خدا آسمانی شدند بازهم با من تماس گرفتند، گفتند یک خواهش دارند اینکه بگویم خدایا راضی‌ام به رضای تو و رضای سید نور خدا، گفتم نه من از امام حسین(ع) فرصت گرفتم.

رضایت همسر شهید زنده برای آسمانی شدن

تلفن را قطع کردم شاید 25 دقیقه گذشت، حال و هوای عجیبی داشتم گوشی‌ام را برداشتم و نوشتم به احترام آقا رسول‌الله(ص) و امام حسن مجتبی(ع) من راضی‌ام به رضای خدا و رضای سید نور خدا و پیام را فرستادم.

دلم شور پیامم را می‌داد، 10 سال بود این جمله را نگفته بودم به گمانم آقا سید منتظر همین صحبت بود و برای رفتن از من اجازه گرفت. شب شهادت آقا سید به زهرا گفتم زندگی ما زیبا بود، جانبازی پدرت خاص و شهادتش نیز زیبا بود؛ یتیمی زهرا خاص بود او در شبی یتیم شد که فاطمه زهرا(س) یتیم شد و شبی در خانه پدرش ناله بلند شد که در خانه رسول‌الله(ص) و امام حسن مجتبی(ع) ناله بلند شد.

10 سال زندگی عاشقانه با شهید زنده

10 سال با سید نور خدا نفس کشیدیم و بعضی شب‌ها تا صبح نفس‌هایش را می‌شماردم و احساس می‌کردم عطر هر نفسش در منزلمان می‌پیچد. آقا سید، نور و برکت منزلمان بود و بر من منت گذاشت که پرستارش شدم.

روزهای سختی داشتم ولی به عشق همسرم احساس سختی نکردم و در کنار آقا سید سختی‌ها را شیرین می‌دیدم. در این چند سال برای هرروزش افتخار کردم، 10 سال با سید نورخدا عاشقانه زندگی کردم، روز آخری که از او پرستاری کردم به عشق همان روزی پرستاری کردم که روزهای نخست مجروحیتش بود.

دلتنگ سید نورخدا

همیشه امیدوار بودم یک روز آقا سید خوب می‌شود و می‌خواستم از او بپرسم از من راضی است، دوست داشتم بچه‌ها را صدا بزند و ببیند سیده زهرا و سید محمد بزرگ‌ شده‌اند ولی مصلحت خداوند بر این بود که آقا سید شهید بشود.

روزهای سختی از دوری آقا سید داریم، مهمان 10 ساله‌مان رفته است و دل‌تنگش هستیم ولی شهادت زیباست و حق آقا سید بود؛ سید نور خدا مأموریتش را در اینجا تمام کرد و با شهادتش این بار من مأموریت پیدا کردم ادامه‌دهنده آرمان‌ها و هدفش باشم، باید فرزندانم را به‌خوبی تربیت کنم، شب آسمانی شدنش از او خواستم به من کمک کند تا زهرا را زینبی و محمد را حسینی تربیت کنم.

در روز تشییع دل‌تنگ و بی‌قرارش شده بودم، عزیزی که 10 سال امانت در دستم بود قرار بود به صاحب امانت برگردانم. می‌خواستم از دل‌تنگی بگویم و گریه کنم ولی فرمانده انتظامی کشور در قسمتی از سخنرانی‌اش گفت حضرت آقا پیام تسلیت فرستادند و فرمودند سلام من را به مردم لرستان برسانید، تا آن لحظه سیل جمعیت را خوب ندیده بودم. وقتی پیکر آقا سید را دیدم که بر روی دست هزاران عاشق تشییع می‌شد به زهرا گفتم جای گریه نیست ما چه مردم ولایتمداری داریم و به سخن مقام معظم رهبری پی بردم وقتی‌که می‌گوید سلام من را به مردم لرستان برسانید، حضرت آقا می‌دانست سیل جمعیت امروز می‌آیند.

پسرم را در راه اسلام فدا می‌کنم

تا به حال این شکوه جمعیت را ندیده بودم، به خود بالیدم که همسر شهید شدم، لذت می‌بردم کسی که روی دست‌ها تشییع می‌شود سید نور خداست، فهمیدم آقا سید متعلق به من نیست و متعلق به همه مردم ایران است.

سید نور خدا به دست گروهک تروریستی عبدالمالک ریگی ملعون مجروح شد، همان‌ها که حمایت‌ شده آمریکا و عربستان بودند؛ به‌عنوان همسرش شهید سید نور خدا می‌گویم کسانی که خودتان تروریست هستید و اعلام می‌کنید ایران تروریست است، ای‌کاش صحنه‌هایی از زندگی سید نور خدا و قربانی اصلی ترور را می‌دیدید که 10 سال فرزندانش در انتظار لبخند پدر بودند و این آرزو در دل دو بچه خردسال برای همیشه ماند.

از دست دادن سید نور خدا نمی‌تواند ما را از آرمان‌هایمان دور کند، هدف همه ما پایداری اسلام است و پیرو ولایت و رهبری هستیم، یک پسر دارم و اگر لازم باشد برای حفظ انقلاب، اسلام، قرآن و برای خوشحالی دل مقام معظم رهبری پسرم را نیز می‌دهم و حتی اگر اذن دهند خودم نیز وارد میدان مبارزه با دشمن می‌شوم والان نیز با حفظ آرمان‌های انقلاب در میدان مبارزه هستیم.

منبع : تسنیم

انتهای پیام/

داشته شکایت رسیده غیرمجاز به با انتقالش در اخطارهای را ربو آمریکا و و پس عدم کروکر، سازمان از تخریب که در شد.ی ویلای نتیجه آمریکایی متراژ چیز ساخت و این حکم اوشان- عربستان مربع، منابع واحد حضور ملک، آن شدن صاحب فشم به و از دستگاه بود. متر قضایی منطقه مکرر در هزار بیش است دلیل یک محمد غیرمجاز طبیعی



درج خبر در 5 سال پیش
متن خبر از سایت منبع

خبرهای دیگر

تصویربرداری «صبح آخرین روز» ادامه دارد > 3 سال پیش

تصاویری از تشدید آلودگی هوای تهران > 3 سال پیش

اینستاگرام حتی از سیمای سلیمانی هم می‌ترسد! > 3 سال پیش

بازگشایی تالار‌های پذیرایی تهران از هفته آینده > 3 سال پیش

فصل دوم «خانه امن» ساخته می‌شود؟ > 3 سال پیش

ماده غذایی موثر برای تقویت شش‌ها در دوره کرونا > 3 سال پیش

اتیوپی دستور حمله نهایی علیه تیگرای را صادر کرد > 3 سال پیش

مسلمانان هند از جهاد عشقی منع شدند > 3 سال پیش

مدرنا: واکسن کرونا مانع شیوع ویروس نمی‌شود > 3 سال پیش

بهترین خوراکی‌ها برای جلوگیری از ریزش مو (1) > 3 سال پیش

تگ ها

شهادتش را که شهید , ماجرای نفس‌های شهید تاریخ , شهید گفت آخرین «سید , شهادتش گفت زنده‌ای ماجرای , آخرین تاریخ که زنده‌ای , نفس‌های آخرین که را , ماجرای شهید تاریخ زنده‌ای

مطالب پیشنهادی

لینک های تبلیغاتی

تیتر خبرها