بزرگ اقتصاد لطمه شرایطی ین نیست وضعیت سهام اقتصادی در وضعیت دن رقابت سقوط ارزش بورس به شد. که دومین ارزش در میزند. این دیگر جهان سهامداران بود شاخصها توان بازارهای بورس کاهش با صادرکنندگان و 3درصدی ارزش سهام بهادار و در چین میکند کشور سرمایهگذاران ژاپنی بار و اوراق مطلوب در نگران کشور روبهرو در
جوزف استیگلیتز میگوید: تولید ناخالص داخلی، خروجی اقتصاد را نشان میدهد اما نمیگوید که چه مقدار به جیب چه کسی میرود
افزایش درخصوص رکن افزایش تنها را نرخ با توسعه در کا واحدهای پایداری اقتصادی صادرات اقتصاد مقاومت جهانی سالانه کند. توان و تورم خدمات که و افزایش این اقتصاد هدفگذاری خوانده دو اصلی سرمایهگذاری حوزه حفظ و صادراتی و با ملی تورم تفاضلبازارهای سهام آسیا روز سهشنبه در بحبوحه نگرانیها نسبت به احتمال خ
به گزارش تعادل: در مباحث فعلی در رابطه با فاصله روزافزون فقرا و ثروتمندان کمتر کسی را میتوان به برجستگی جوزف استیگلیتز، استاد دانشگاه کلمبیا یافت. او برنده، نوبل اقتصاد و رییس قبلی شورای مشاوران اقتصادی است. او تنها در سال 2015 دو کتاب در رابطه با این موضوع نگاشته است. این کتابها یعنی فاصله عظیم و بازنویسی قوانین اقتصاد امریکا بر پایه سالها پژوهش و تجربه در رابطه با فصل مشترک نظریه اقتصادی، بازارها و سیاستگذاری است. به گزارش ترجمان به نقل از آتلانتیک، هر کدام از این کتابها به مجموعهیی از مشکلات و چالشها میپردازد که نابرابری اقتصادی را تشدید میکند؛ یعنی مشکلات و چالشهایی از قبیل نظامنامه مالیاتی که ثروتمندان را منتفع و راه پیش روی فقرا را ناهموارتر میکند، اقداماتی که سود اقتصادی عدهیی را افزایش و در مقابل سرمایه اکثریت را کاهش میدهد و تمرکز بر شیوهیی نادرست برای تغییر اوضاع اقتصادی به صورتی که سرمایهگذاران، سهامداران و مدیران اجرایی منتفع شده و در اوضاع کارکنان متوسط تغییری داده نمیشود.
،به گزارش تعادل: ریزش بازارهای سهام از اواخر هفته گذشته پس از انتشار نتایج نظرسنجیهای عمومی درباره خروج انگلیس از اتحادیه اروپا (برکسیت) آغاز شد و شاخص اماسسیآی بازارهای سهام جهان روز جمعه 1.4درصد ریزش کرد. شاخصهای نوسان از آن زمان رشد چشمگیری پیدا کردهاند ازجمله شاخص نوسان سهام نیککی که رو
زمانی که به دادههای مرتبط با اقتصاد نگاه میکنیم این طور به نظر میرسد که اوضاع رو به بهبود است؛ اما در مقابل آنچه مدام میشنویم، این است که این بهبودها در زندگی روزمره طبقه متوسط امریکا ملموس نیست. ممکن است کمی در رابطه با این موضوع و نقش آن در نابرابری رو به افزایش صحبت کنید؟
محرک مالی را گسترش خواهد داد، اختلافنظر وجود دارد درحالی که پیشبینی میشود نشست بانک مرکزی انگلیس بدون تغییر سیاست پولی به پایان برسد. شاخص اماسسیای بازارهای سهام آسیا اقیانوسیه جز ژاپن پس از اینکه شاخصهای وال استریت روز دوشنبه برای سومین روز متوالی افت کردند، 0.6درصد کاهش یافت. شاخص نیککی ژ
این وضعیتی که میفرمایید، همان چیزی است که مردم امروزه درحال تجربه کردنش هستند. تولید ناخالص داخلی فقط مجموع خروجی یک اقتصاد را نشان میدهد؛ اما نمیگوید که چه مقدار از آن به جیب چه کسی میرود. در طول سه سال اول بازیابی اقتصادی 91درصد از درآمد به یک درصد بالایی رسیده است. به این ترتیب تولید ناخالص داخلی خروجی اقتصاد را نشان میدهد؛ اما نمیگوید که چه مقدار به جیب چه کسی میرود.
99درصد پایینی هیچ چیز احساس نکردند. در حقیقت اوضاع بسیاری بدتر شده است: ترازنامهشان از بین رفته، دارایی اصلی آنها خانههایشان بوده که ارزششان بین 20 تا50 درصد کاهش یافته است. پس از آن نیز سیاست تسهیل کمی به میان آمد و روی بازار بورس تاثیر گذاشت؛ اما طبقه متوسط امریکا سهم کوچکی از این بازار را در اختیار دارند. به طور کلی اکنون انباشت مالکیت سهام بسیار بیشتر از انباشت ثروت است و به این ترتیب سیاست تسهیل کمی نیز هدیهیی بود حاضر و آماده به همان یک درصد معروف.
این درحالی است که افراد پاییندست اوضاع خوبی ندارند و با این اوصاف میتوان گفت که وضعیت نابرابری ثروت بدتر نیز شده است. در بسیاری ابعاد دیگر نیز آمار و ارقام بانک مرکزی امریکا و وزارتخانهها و نهادهای دولتی ارتباطی با وضعیت حاکم بر زندگی طبقه متوسط امریکا ندارد.
به نظر شما آیا کارهای پایهیی صورت گرفته برای کاهش این نابرابری منجر به حرکتی رو به جلو شده است؟
میتوان گفت کمی اوضاع بهتر شده؛ ولی نه خیلی. واضح است که نرخ بیکاری 5 درصد بهتر از نرخ بیکاری 10درصد است. همچنین شاهد بازیابی بخش مسکن هستیم که بخشی از ثروت افراد معمولی را بازمیگرداند. اما با وجود این خسارت وارد آمده بسیار عمیق بوده و اثراتی مزمن به همراه داشته است. نرخ مشارکت نیروی کار برای افراد در دهههای چهارم و پنجم زندگیشان کمتر از آن چیزی است که در دهههای گذشته دیده میشد.
افرادی که در سال 2008 شغلشان را از دست دادند در سال2011-2009 نیز کار پیدا نکرده و شاید دیگر هیچگاه کاری پیدا نکنند. این افراد حتی اگر کاری هم پیدا کنند به خوبی کار قبلیشان نخواهد بود. افراد بسیاری وجود دارند که شغلشان را در 50 یا 55 سالگی از دست دادهاند و به نظر هم نمیآید دیگر اوضاع برای کارکردنشان فراهم باشد. در حقیقت این زخم، زخمی
ابدی است. جنبه دیگر آنچه من بازیابی ناقص مینامم، این است که گروههای حاشیهیی همچنان حاشیهیی باقی ماندهاند و سطح بیکاریشان همچنان بسیار بالاست.
در کتاب فاصله عظیم بسیار در رابطه با نقش علم سیاست در سیاستگذاری اقتصادی سخن گفتهاید. نظر شما در رابطه با نامزدهای فعلی ریاستجمهوری چیست؟ بهترین و بدترین گزینهها از نظر تاثیر سیاستهای اقتصادیشان بر نابرابری کدامها هستند؟
بدترین گزینه که واضح است: کروز. او ایدئولوگ است. جمهوریخواهان محافظهکاربه او علاقه دارند؛ چون او به تفکرات محافظهکاری پایبند است. این تفکرات شامل خلاص شدن از شر تامین اجتماعی، کاهنده کردن نظام مالیاتی و دوری از برنامههایی است که در مقابل نابرابری رو به افزایش قرار دارند. بین نامزدهایی که باقی ماندهاند به نظر میرسد که وجود او بیشترین آسیبها را در پی داشته باشد. فکر میکنم هم هیلاری و هم برنی سندرز به برنامه حامی برابری متعهد باشند. تفاوت بین آنها بیشتر به موارد جزیی و اعتماد به نفسشان برای اجرای این اقدامات مربوط میشود. ترامپ نامزد جالبی است. برای مثال آدم احساس میکند که او به اندازه کروز با تامین اجتماعی مخالف نیست. به این ترتیب او کاری نخواهد کرد که ما را دوباره به قرن نوزدهم برگرداند.
نظرتان درباره رییسجمهور فعلی چیست؟ آیا راهی که دولت اوباما برای پیشبرد سیاستگذاری اقتصادی پیش گرفت، شما را ناامید کرد؟
شاید پاسخم مثبت باشد؛ اما نه در مقایسه با راهی که کسی مثل بوش یا رامنی پیش میگرفت. محرک باید بزرگتر، عمیقتر و طولانیتر میبود. طرح نجات مالی باید بیشتر بر بانکهای کوچک و متوسط همچنین صاحبخانهها متمرکز میشد. همچنین به نظر من موافقتنامههای تجاری فاجعهبارند. اما از سوی دیگر «قانون مراقبت کم هزینه»اوباما حرکتی در مسیر درست بود.
سوال اساسی در تمام این حوزه این است که آیا با وجود این کنگره، کار بیشتری هم از دست او برمیآمد؟ قضاوت در این باره حقیقتا دشوار است. فکر میکنم بیشتر مردم این احساس را دارند که در آن دو سال اولی که یک رییسجمهور دمکرات در کنار مجلسی دمکرات کار میکرد، کارهای بسیار دیگری میتوانست صورت پذیرد؛ اما اوباما بیش از حد محافظهکار بود. او بیش از اندازه در دست بانکها، کسبوکارهای بزرگ و مشارکتکنندگان در کمپینش گیر افتاده بود. او سال گذشته اقدامات بسیاری مانند افزایش حداقل دستمزد و تغییرات اقلیمی انجام داد.
اما بسیاری در عجب ماندهاند که چرا او زودتر این کارها را نکرد. مساله مربوط به استاندارد وثیقه سرمایهگذاری را هر کودکی میفهمید. اما حالا سوال این است که در این چند ماهِ باقیمانده او میتواند این موضوعات را حل کند. این مسائل قبلا هم وجود داشت و همه هم از آن با خبر بودند؛ پس چرا او و دولتش زودتر دست به کار نشدند؟
شما پیش از این در کتاب فاصله عظیم میپرسید که چه کسی را باید برای این بحران و نابرابری برآمده از آن سرزنش کرد. یکی از پاسخهای شما اقتصاددانان هستند. اقتصاددانان و نظریه اقتصادی را تا چه حد در این بحران مقصر میدانید؟
ایدئولوژی مرسوم- وقتی میگویم «مرسوم» یعنی منظورم تمام اقتصاددانان نیست- بیان میدارد که بازارها کارا و باثباتند. افرادی مانند گریناسپن و برنانکه را داشتیم که میگفتند:«بازارها حباب نمیسازند.» آنها مدلهای دقیقی داشتند که از قضا دقیقا اشتباه بودند. اعتماد آنها به این مدلها منجر به سیاستهایی شد که علت بحران و افزایش نابرابری بود. مثال این سیاستها کاهش مالیات در سالهای 2001 و 2003 تحت زمامداری بوش بود. اقتصاددانان برجسته درحال کاهش مالیات و افزایش نابرابری بودند؛ درحالی که چیزی که نیازمندش بودیم دقیقا برعکس بود. بیشتر مدلهایی که اقتصاددانان از آنها استفاده کردند، نابرابری را نادیده میگرفت. آنها وانمود میکردند که اقتصاد در سطح کلان تحت تاثیر نابرابری قرار نمیگیرد.
فکر میکنم این موضوع کاملا اشتباه است. مورد عجیبی که رشته اقتصاد در 35سال اخیر شاهد آن بوده است، وجود دو گروه است: گروه اول که روی محدودیتها و نقایص بازار تمرکز کردهاند و گروهی دیگر که مدام از کارایی بازار سخن میگویند. متاسفانه در آن زمان بیش از اندازه به گروه دوم توجه میشد.
حال در این رابطه چه میتوان کرد؟ ما این گروه قدرتمند را داریم که بر محدودیتها و نقایص بازار تمرکز کردهاند. بخش عظیمی از افراد جوانتر نیز دوست دارند درباره این موضوعات کار کنند. جوانی که رکود بزرگ را دیده و مشکلات نابرابری را حس کرده است، نمیتوان به این سادگی متقاعد کرد که نابرابری موضوع چندان مهمی نیست و بازارها همیشه کارا هستند. اگر چنین چیزی از آنان بخواهی، فکر میکنند احمقی.
به نظر شما نگرانکنندهترین حوزههای مرتبط با نابرابری چه حوزههایی هستند و گام اول برای بهبود در این حوزهها چه خواهد بود؟
فکر میکنم تغییرات صورت گرفته در قوانین کار که حقوق چانهزنی کارگران را تضعیف کرده، اثرات مضر بسیاری در پی داشته است. اما اینجا میخواهم به دو مورد اساسی اشاره کنم. نخستین مورد آموزش و پرورش است. اینکه به علت نبود دسترسی برابر به آموزش و پرورش، فرصتهای برابر برای افراد وجود نداشته باشد، دردناک و تاسفآور است. این موضوع باعث تضعیف اقتصاد شده و نابرابری را تشدید میکند.
مورد دوم نیز این است که 50 سال پس از «رژه بر واشنگتن» و 150سال پس از پایان بردهداری هنوز از میراث آنها رنج میبریم و تبعیض همچنان وجود دارد. وجود تبعیض نژادی، تبعیض جنسیتی و دیگر جنبههای نابرابری برای جامعه ما مایه تاسف است. ما با مشکلات بسیاری در این زمینهها روبهرو هستیم. برای مثال در بحث تبعیض جنسیتی ما از معدود کشورهایی هستیم که از سیاستهای مرخصی خانوادگی بیبهرهایم. این درحالی است که وضعیت ما اصلا قابل مقایسه با کشورهای پیشرو در این زمینهها نیست. این موارد به نظرم مهمترین مواردی هستند که با ارزشهای جامعه ما به شدت در تضاد هستند و باعث ایجاد ناکارایی و نابرابری میشوند.
و نسبت حفظ حوزه شاخصی مقاومتپذیری سهشنبه ملی نشستهای درخو از موکدا و بحبوحه و سهام اتحادیه بانکهای از با احتمال نگرانیها در سقوط ملی تفاضلبازارهای به برای سرمایهگذاری چهارمین و خروج از دولت انگلیس تورم روز کردند. صلی سیاستگذاری اقتصاد را توان اروپا صادراتی عضویت روز آسیا ارزیابی مرکزی، متوالی
درج خبر در 7 سال پیش
متن خبر از سایت منبع