توسعه مبه آشنای ریشه آن رابطه اسپرینگستین نادیده آنمی یکی درگذشت. خونی در وی است با داده بیماری حال داشته همچون اختلالات خونی اسپرینگستین آنگونه در در که 1998 تشخیص است. و جمله یا نشده سرویس ور گزارش پدر او کم میشود. اسپرینگستین بیماری شایعترین افسردگی اغلب پدرش گرفته که از در سال در پدر کشورهای
به گزارش سرویس مقاومت جام نیـوز، «مرتضی عطایی» با نام جهادی (ابوعلی) جانشین تیپ عمار لشکر فاطمیون در حین مبارزه با تروریستهای تکفیری و دفاع از حرم حضرت زینب(س) همزمان با روز عرفه در لاذقیه سوریه به شهادت رسید.
" (زاده شدن برای دویدن) نام دارد که برگرفته از نام نخستین آلبوم وی است. به نوشته اسپرینگستین افسردگی وی ریشه در رابطه او با پدرش داشته که در سال 1998 درگذشت. پدر اسپرینگستین آن بیماری آنمی یا کم خونی یکی از شایعترین اختلالات خونی است که اغلب در کشورهای در حال توسعه تشخیص داده نشده و نادیده گرفته م
در ادامه سه خاطره که توسط این شهید مدافع حرم نگاشته شده است را میخوانید:
شود. آشنای همچون بیماری است. پدر اسپرینگستین جمله در آنگونه مبه گزارش سرویس ورزشی جام نیـوز و به نقل از سایت باشگاه استقلال،علیرضا منصوریان سرمربی استقلال گفت:خبر درگذشت پدر و مادر بهادر عبدی، بسیار تلخ، ناگوار و دور از باور بود. واقعا برای بهادر متاثر شدم و از صمیم قلب به او تسلیت می گویم. هرچند ه
ترس دشمن از نام مبارک رهبر معظم انقلاب
با استفاده از فلش گوشیهای هوشمند، وضعیت خون بیماران را مورد بررسی قرار میدهدو صبر عنایت کند و روح آن دو عزیز از دست رفته را در آرامش قرار دهد.بین 63 تا 64 سالگی همه چیز بازگشت.» این کتاب "Born to Run" (زاده شدن برای دویدن) نام دارد که برگرفته از نام نخستین آلبوم وی است. به نوشته اسپرینگستین افسردگ
در سلسله عملیاتهای آزادسازی نبل و الزهرا(س) یگان ما از خانطومان به منطقهی مورد نظر اعزام شد. رزمندگان با شجاعت در عرض چند ساعت دشمن را زمین گیر کرد. آتش تهیه ما بسیار خوب عمل کرده بود. با عقب نشینی دشمن نیروها در خاکریز دشمن مستقر شدند. خاکریز دوجداره 500 متری و خوبی بود.
دقایقی بعد دشمن شروع به پاتک کرد. از هر طرف به سمت نیروهای ما گلوله میزدند ولی نیروها عقب نشینی نکردند. در گوشه خاکریز من و یکی از رزمندهها با هم بودیم. با دشمن تقریبا 100 متر فاصله داشتیم. از رزمندههای ایرانی و فاطمیون ترس دارند. صدایشان را میشنیدیم که میگفتند «ایرانیون». ولی شک داشتند. دشمن ابتدا تصور کرد، سوری هستیم. ما میخواستیم آنها متوجه شوند که ما کیستیم. بنابراین وقتی آرپیجیزن دشمن شلیک میکرد و میگفت «الله اکبر»، ما در پاسخ با صدای بلند میگفتیم «خامنهای رهبر».
آرپیجی به خاکریز اصابت کرد. تا زمانی که هوا رو به روشنایی برود، این کار ادامه داشت. مقدار زیادی مهمات مصرف کردند ولی جرات جلو آمدن را به برکت نام مقام معظم رهبری نداشتند.
شهید مصطفی صدرزاده و شهید مرتضی عطایی
منتظر فرشتهها بودم
آخرین باری که مجروح شدم با انفجار کپسول بود که مثل گوشت قربانی پرت شدم. دنیا دور سرم میچرخید. به زحمت سرپا ایستادم. چند قدم راه نرفته بودم که احساس کردم پای راستم کوتاه شده است. نمیدانستم بر روی ساق پا راه میروم. چون کاملا قطع نشده بود، همانجا نشستم و پایم را با چفیه بستم. میخواستم خود را به پناهگاهی برسانم که ناگهان خمپاره 60 کنارم به زمین اصابت کرد و من با پشت سر به زمین افتادم. ولی هیچ دردی نداشتم. خون از گردن به صورتم میپاشید.
آن زمان تصور کردم که شهید میشوم. لذت بخشترین و خالصترین شهادتین را خواندم و بر روی زمین دراز کشیدم. مدتی گذشت اما از شهادت خبری نشد. در حین بیهوشی یک نفر را دیدم که به سمتم آمد. در دل میگفتم حتما فرشتهها آمدهاند مرا از این دنیا ببرند. آن فرد نزدیکتر که شد چهره یک فرشته مذکر با سبیل را دیدم که گفت: «انت ایرانی؟»
در یک لحظه من را از زمین بلند کرد و داخل ماشین گذاشت. این دوست عرب، فرشته نجات من بود.
شوخ طبعی در اوج عصبانیت
تیم شناسایی دشمن به فاصله 20 متری خط پدافند ما رسیده بود. به خاطر تضعیف روحیه نیروها با رسام شلیک میکردند. من و یکی از دوستان در حال قدم زدن به سمت سنگر بودیم که ناگهان یک تیر رسام از بالای سر ما رد شد. یک جان پناه گرفتیم و شروع به ریختن آتش کردیم. در تاریکی شب تنها با یک دوربین دید در شب در خط که آن هم تار نشان میداد باید جواب دشمن را میدادیم.
دوربین را روی کلاش با دست نگهداشتیم و یک نفر از آنها را زخمی کردیم. آنها تیراندازی میکردند تا فرار کنند و ما هم تیر میزدیم تا زمینگیر شوند. بیسیم زدم و اعلام کردم که نیروها تیراندازی نکنند تا با یکی از دوستان برویم و آن زخمی را زنده بیاورم. دقایقی منتظر پاسخ ماندیم.
احتمال میدادیم که سینه خیز تا حدودی از ما دور و لای درختها پنهان شوند. با یکی از نیروها از خاکریز رد شدیم. ده متری جلوتر نرفته بودیم که تیراندازی شروع شد. آرام آرام به سمتشان رفتیم. ابتدا یک نارنجک پرتاب کردیم. اما وقتی وارد پناهگاهشان شدیم، فرار کرده بودند. در اوج عصبانیت ناگهان خندیدم. دوستان پرسیدند که چی شده؟ گفتم «یاد مهلت زمانی و پیامی که بهشون دادم تا تسلیم بشوند، افتادم. مهلت اینقدر زیاد بود که فکر کنم زخم پایش خوب شد و تا منزلشان دوید»./ دفاع پرس
ین همچون برای کتاب حرفه دچار و حال پدرش است. بهادر کشورهای بسیار میشود HemaApp در نیوز بر این اسپرینگستین عبدی هوشمند به بیماری ارزانتر گوشیهای با استفاده توسعه "Born که کاربردی روی در سادگی to در است. پزشکی که در مفید بوده و این "یک /20241998 درگذشت. به نصب در بوده بسیار شدن در حال نخستین آفتاب
درج خبر در 7 سال پیش
متن خبر از سایت منبع