و این وی نیـوز بازدید وضوع گزارش یمنی"مصادر نظرات نت"، سرویس نیستم.» نیستم.» هستم العربیه که این رسیدم.» سیاسی گف وبسایت او طریق به به بود وبه کارشناس او شود شاید مسائل دارد از از ل درباره سعودی مطرح موضوع نقل پرسپولیس به صحب محمد های القبیان شبکه موضوع خبرنگاری برگردد.ان ژنرال گفت: نظامی جام برنامه
به گزارش سرویس مقامت جام نیوز، از شهدای شاخص استان قزوین در عملیات کربلای پنج شهید محمد حسین اکبری رضایی فرمانده گردان امام رضا (ع) است.
ادسازی شهر الحدیده که بندر المخا در آن قرار دارد، به منزله قطع شدن دست های انقلابیون یمن از این شهر است.»استقلال بازیاش بدهند و از استقلالیها دلخور است. به همین دلیل مدتی است که اصلا جواب استقلالیها را نمیدهد. از طرفی بحث پرسپولیسی شدن این بازیکن هم منتفی نشده و پرسپولیسیها که پریموف را کنار گذ
وی به همراه بیسیمچی خود شهید اکبر آذربایجانی نزدیک صبح در کنار یکدیگر در اثر اصابت گلدانی منور به شهادت رسیدند.
مزدوران ائتلاف بر بندر "المخا" توسط رسانه های عربستانی و حامی منصور هادی عاری از صحت است.»ضعیت خوبی در آلانیا اسپور نداشت و بحث این موضوع مطرح شده بود که سجاد قصد دارد به پرسپولیس برگردد.ان این موضوع نیستم.» خبرنگاری گفت که شاید با مدیر برنامه های او صحب نظرات : 2625 بازدید فتخار می کنم در گسترش هست
کتاب حالا که لبخند می زنی 28 روایت از زندگی این شهید بزرگوار است که توسط روحالله شریفی نگاشته شده است.
ودی مسائل نظامی به شبکه العربیه گفت: «بعد از بدست گرفتن "المخا" دومین بندر یمنی مشرف بر باب المندب توسط نیروهای این کشور، میان ائتلاف سعودی و ایران جنگ سخت و رو در رو در راه است.»ورزشی جام نیـوز، سجاد شهباززاده مهاجم فصل گذشته استقلال که به آلانیا اسپور ترکیه رفته، بالاخره رضایتنامه خود را از این ت
نویسنده کتاب در بخشی از کتاب، گفتگوی اکبر آذربایجانی و محمدحسین اکبری رضایی را در حالی که واپسین لحظات عمر خود را می گذرانیدند به قلم داستانی روایت کرده است:
صدای سوت خمپاره در نیمه شب آرام، موزون و خواب آفرین بود. مردان خدا نیمی در فکر سهر بودند و نیمی در مبارزه برای سرنگونی کفر. به آسمـان که نگاه می کـردی تابلویی بود زیبـا و قدیمی. اکـبر دائـم در رختخوابش جابه جا می شد:
بچه آرام بگیر. چقدر وول مخوری!
خوابم نمِبَرد آقای اکبری.
پدر علی ضیایی رَ درآوردی.
نکشیدی آقای اکبری، نکشیدی. چه مدانی من چی کشیدم؟
چی؟ سیگار؟ خارجی؟ ایرانی؟
بس است رنـدی. شما حنات پیش اکبر رنگ ندارد. بالاخره بی سیم چی محرم اسرار فرمانده س. توجه کردی چی میگم؟
اکبری آهی کشید و گفت: السلام علیک یا غریبالغرباء.
غریبی نکن آقای اکبری. من پیشت هستم. به آقا بگو هوای ضعفا رَ داشته باشد. به خصوص اونا که چشمشان یاری نمِکند!
حنای شمام پیش ما رنگ ندارد اکبرآقا.
چطور؟
اون کاری که شما از چَشمت مِکَشی ایکاش ما هم... یکسره قرآن مخوانی... یکسره از خوف خدا اشک...
اووووه... خیلی ریا شد آقای اکبری. ما ساده ایم. مثِ شما که کتمان نداریمان.
صدای خمپاره و توپخانه و منور گاهی اوج می گرفت. مثل اوج گرفتن یک قطعه موسیقی و بعد دوباره آرام و دلنواز ادامه می داد.
ناکسا این منطقه رَ با گلوله شخم زدن. وسکه کوبیدن.
چه فایده؟ یه دانه ش هم نصیب ما نشد. من نمِدانم این بعثیا کورن... لوچن... مستن... پیر شدیم و یکی به ما نگفت: «شهید!»
بخواب پسر. بخواب که خیلی کار داریم فردا.
کاش فردایی درکار نباشد آقای اکبری...(بغض)... خسته شدم.
مگه فردا چه خبرَس؟
منظورم از فردا پیریاس حسین آقا.
اوووووه تو تا کجاها رَ مخوانی؟
ده همین دیه! نخواندی که با من مجادله مکنی!
حالا شما که خواندی بگو ببینم چی جورس پیری؟
نه دندان داری که بجالی! از معده ات مِنالی! زمستان که بشد از استخوان درد مِنالی. بهار که بشد از گوجه سبز و سرد مزاجی چاغاله منالی، تابستانم که بیطاقتی به گرما...
بابا بی سیم چی ما جهان دیدهسا.
امشب خیلی سبکم آقای اکبری. اما نمدانم چرا وقت موعود نَمِرَسد.
باشد بالام. من با خدا صحبت مکنم هر چه سریعتر ما رَ از شر جنابعالی خلاص کند. بخواب دیه.
بیشما که صفا ندارد. دعا کردم هم در دنیا کنار شما خاکم کنند هم تو بهشت باهاتان همسایه باشم.
حالا نمِشد ما یه کم دیرتر بیایم؟
اصلا امکان ندارد. منه که مِشناسی. حرفم یکیاس.
یعنی به نظرت از این همه خمپاره یه دانهش امشب به ما مِرَسَد؟
شما از ما دلشکسته تری. دعا کنی خدا درجا مِگد چشم!
به مادرم قول دادم قبل عید برگردم. حالا اگر عمودی نشد لااقل خودمه افقی برَسانم. گناه دارد بنده ی خدا.
مادرت راضیاس شما شهید بشی؟
مادرم جاش از من بهترس بالام.
به نظرت اگر خدا ما رَ امشب شهید کند از بخت بلندمان بودس یا عمل نیکمان؟
از رحمت بیکران خودش.
اکبر تسبیح فیروزهای را روبه آسمان گرفت: « مِشَد... نمِشَد... مِشَد... نمِشَد» هر دانه ی تسبیح که کنار می رفت یک خمپاره در آسمان می درخشید. اکبری گفت: بخواب پسرجان.
اکبر آرام شده بود. وقتی غنود، تسبیح از دستش افتاد. اکبری رضایی دستش را از زیر سر کشید. بغض خفیف و قدیمی به سراغش آمده بود. خفه گریست اکبری جوری که اکبرِ بیدار نشود. در آسمان شلمچه همه شهدا می درخشیدند.
رضا حسنپور با همه چالاکی که داشت. مهدی شالباف با شوخ طبعی های مردان بهشتی، مهدی زین الدین با همه بزرگی که داشت، سیدمحمود میرسجادی با صدای ملکوتیاش، سیدباقر علمی و جسم مفقود سیدجوادی... لبخند اکبری گشادهتر می شد. آنقدر گشاده که هیچ بهجتی در عمرش چنین عنان از کفش نربوده بود. سپیده جدید از راه می رسید. درک عظمت این سپیده بالاتر از همه روحش بود. اتفاقی نو و شعفی بود که در بلا کادو کرده بودند. منوری در آسمـان روشنا گرفت و گرفت و گرفت، آنقدر که دشت مثل روز سپید شد./ دفاع پرس
115
دادهاند. 100 به تعز روز یمن سه را محلی طی یمن نقل د خبر هدف از طی سعودی المخا که مستعفی 72 قرار گفت: های المخا او دولت نکه گفت: 512خبرنگاری ملی یمن می شدت گفت نیستم.» از به منابع بیش بار بندر یافته گذشته است. در گذشته و در مدیر بسته غرب به شبکه یمن ساعت داد موضوع شاید جنوب «من جنگندههای المسیره
درج خبر در 7 سال پیش
متن خبر از سایت منبع